معنی فارسی muskeggy
B2مربوط به نوعی زمین که در آن زمین مردابی و باتلاقی وجود دارد.
Relating to an area characterized by peat-covered wetlands.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
منطقهی باتلاقی عبور از آن دشوار بود.
مثال:
The muskeggy landscape was difficult to cross.
معنی(example):
بعد از باران متوجه شدیم که زمین چقدر باتلاقی است.
مثال:
We noticed how muskeggy the ground was after the rain.
معنی فارسی کلمه muskeggy
:
مربوط به نوعی زمین که در آن زمین مردابی و باتلاقی وجود دارد.