معنی فارسی mustify
B1مشخص کردن یا الزام آور کردن، به معنای الزام به کاری یا مشخص کردن آن.
To make something a necessity or requirement.
- VERB
example
معنی(example):
ما باید برنامههای خود را برای این رویداد مشخص کنیم.
مثال:
We need to mustify our plans for the event.
معنی(example):
مهم است که اهداف خود را قبل از مهلت مشخص کنیم.
مثال:
It's crucial to mustify our goals before the deadline.
معنی فارسی کلمه mustify
:
مشخص کردن یا الزام آور کردن، به معنای الزام به کاری یا مشخص کردن آن.