معنی فارسی nearnesses

B1

حالت یا ویژگی نزدیک بودن به چیزی، به ویژه در مورد فاصله یا زمان.

The state or quality of being near; proximity.

example
معنی(example):

نزدیکی دو شهر سفر را آسان می‌کند.

مثال:

The nearnesses of the two cities make travel easy.

معنی(example):

ما درباره نزدیکی‌های گزینه‌های مختلف صحبت کردیم.

مثال:

We discussed the nearnesses of various options.

معنی فارسی کلمه nearnesses

: معنی nearnesses به فارسی

حالت یا ویژگی نزدیک بودن به چیزی، به ویژه در مورد فاصله یا زمان.