معنی فارسی nearsightedly

B1

بخشی از دیدگاه نزدیک‌بینی و عدم مشاهده تصویر کلی.

In a way that shows a lack of foresight or consideration for long-term outcomes.

example
معنی(example):

او وضعیت را با دید نزدیک‌بینانه نگاه کرد و تصویر بزرگ‌تری را از دست داد.

مثال:

He viewed the situation nearsightedly, missing the bigger picture.

معنی(example):

نزدیک‌بینانه به زندگی نزدیک شدن می‌تواند منجر به از دست دادن فرصت‌ها شود.

مثال:

Nearsightedly approaching life can lead to missed opportunities.

معنی فارسی کلمه nearsightedly

: معنی nearsightedly به فارسی

بخشی از دیدگاه نزدیک‌بینی و عدم مشاهده تصویر کلی.