معنی فارسی neutralness

B1

حالت یا ویژگی بی‌طرف بودن، عدم جانبداری یا تعصب در یک موقعیت.

The quality or state of being neutral; lack of bias or favoritism.

example
معنی(example):

بی‌طرفی نظر او مورد قدردانی قرار گرفت.

مثال:

The neutralness of her opinion was appreciated.

معنی(example):

او به خاطر بی‌طرفی که به بحث‌ها می‌آورد شناخته شده بود.

مثال:

He was known for the neutralness he brought to discussions.

معنی فارسی کلمه neutralness

: معنی neutralness به فارسی

حالت یا ویژگی بی‌طرف بودن، عدم جانبداری یا تعصب در یک موقعیت.