معنی فارسی nickelled
B1عمل نیکلکاری یا پوشش دادن با نیکل برای بهبود ظاهر و محافظت از فلز
Coated with nickel to improve appearance or resistance to corrosion.
- verb
verb
معنی(verb):
To plate with nickel.
example
معنی(example):
درها نیکلکاری شدند تا ظاهری براق داشته باشند.
مثال:
The doors were nickelled to give them a bright finish.
معنی(example):
او لامپ قدیمی را نیکلکاری کرد تا درخشندگی آن را بازگرداند.
مثال:
He nickelled the old lamp to restore its shine.
معنی فارسی کلمه nickelled
:
عمل نیکلکاری یا پوشش دادن با نیکل برای بهبود ظاهر و محافظت از فلز