معنی فارسی nippled

B1

پستان‌دار، چیزی که دارای نوک پستان باشد.

Having a nipple or nipples.

example
معنی(example):

نوزاد از بطری با سر پستان شکل شیر خورد.

مثال:

The baby suckled from the nippled bottle.

معنی(example):

این مجسمه طراحی با شکل پستان داشت.

مثال:

The sculpture featured a nippled design.

معنی فارسی کلمه nippled

: معنی nippled به فارسی

پستان‌دار، چیزی که دارای نوک پستان باشد.