معنی فارسی noncommunicative

B2

ویژگی فردی که تمایلی به برقراری ارتباط یا بیان احساسات و فکرهای خود ندارد.

Not inclined to communicate; reserved or uncommunicative.

adjective
معنی(adjective):

Not communicative

example
معنی(example):

گربه غیرگفتاری بود و ترجیح می‌داد در گوشه‌ای به آرامی بنشیند.

مثال:

The cat was noncommunicative, preferring to sit quietly in the corner.

معنی(example):

حالت غیرگفتاری او فهمیدن احساساتش را دشوار کرد.

مثال:

Her noncommunicative demeanor made it hard to understand her feelings.

معنی فارسی کلمه noncommunicative

: معنی noncommunicative به فارسی

ویژگی فردی که تمایلی به برقراری ارتباط یا بیان احساسات و فکرهای خود ندارد.