معنی فارسی noncongruously

B1

به گونه‌ای که در آن ناهماهنگی یا ناسازگاری وجود داشته باشد.

In a manner that lacks harmony or consistency.

example
معنی(example):

او به طور غیرمتناظر صحبت کرد و این کار را برای دیگران دشوار کرد.

مثال:

She spoke noncongruously, making it hard for others to follow.

معنی(example):

مبلمان به طور غیرمتناظر طراحی شده، با دکور اتاق همخوانی نداشت.

مثال:

The noncongruously styled furniture didn’t fit the room’s decor.

معنی فارسی کلمه noncongruously

: معنی noncongruously به فارسی

به گونه‌ای که در آن ناهماهنگی یا ناسازگاری وجود داشته باشد.