معنی فارسی nonconjugally

B1

به شکلی که تحت هنجارهای زناشویی نباشد.

In a manner that is not characteristic of or related to conventional marriage.

example
معنی(example):

آنها برای سال‌ها غیرزناشویی زندگی کردند.

مثال:

They lived nonconjugally for many years.

معنی(example):

زندگی غیرزناشویی می‌تواند آزادی بیشتری در روابط فراهم کند.

مثال:

Living nonconjugally can provide more freedom in relationships.

معنی فارسی کلمه nonconjugally

: معنی nonconjugally به فارسی

به شکلی که تحت هنجارهای زناشویی نباشد.