معنی فارسی nondistractedly
B1بهطور بیحواسپرتی، بدون که چیزی موجب حواسپرتی شود.
In a manner that is free from distraction.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور بدون حواسپرتی کار کرد تا پروژهاش را بهموقع تمام کند.
مثال:
He worked nondistractedly to finish his project on time.
معنی(example):
او بهطور بدون حواسپرتی به سخنرانی گوش داد و همه اطلاعات را جذب کرد.
مثال:
She listened nondistractedly during the lecture, absorbing all the information.
معنی فارسی کلمه nondistractedly
:
بهطور بیحواسپرتی، بدون که چیزی موجب حواسپرتی شود.