معنی فارسی nonhabitability
B1عدم امکان سکونت در یک مکان.
The quality or state of being uninhabitable.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرقابل سکونت بودن این ناحیه آن را غیرقابل سکونت کرد.
مثال:
The nonhabitability of the area made it uninhabitable.
معنی(example):
به دلیل غیرقابل سکونت بودن، کسی در آنجا زندگی نمیکند.
مثال:
Due to nonhabitability, no one lives there.
معنی فارسی کلمه nonhabitability
:
عدم امکان سکونت در یک مکان.