معنی فارسی nonhallucinated
B1غیرتوهمی، به معنای اینکه فرد هیچ تصوری غیرواقعی یا توهمی ندارد و از واقعیت آگاه است.
Not experiencing hallucinations; fully perceiving reality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بیمار در حالت غیرتوهمی بود و کاملاً از محیط خود آگاه بود.
مثال:
The patient was in a nonhallucinated state, fully aware of their surroundings.
معنی(example):
در وضعیت غیرتوهمی، واقعیت برای او روشن بود.
مثال:
In a nonhallucinated condition, reality was clear to him.
معنی فارسی کلمه nonhallucinated
:
غیرتوهمی، به معنای اینکه فرد هیچ تصوری غیرواقعی یا توهمی ندارد و از واقعیت آگاه است.