معنی فارسی nonimperatively

B1

به شیوه‌ای غیر دستوری به عملی اشاره دارد که بدون دستور قاطع انجام می‌شود.

In a manner that does not express authority or command.

example
معنی(example):

او به طور غیر دستوری از او خواست که برای ناهار به او بپیوندد.

مثال:

She nonimperatively asked him to join her for lunch.

معنی(example):

آنها به طور غیر دستوری ارتباط برقرار کردند تا همه احساس شامل بودن کنند.

مثال:

They communicated nonimperatively to ensure everyone felt included.

معنی فارسی کلمه nonimperatively

: معنی nonimperatively به فارسی

به شیوه‌ای غیر دستوری به عملی اشاره دارد که بدون دستور قاطع انجام می‌شود.