معنی فارسی nonliving

A1

چیزی که زندگی ندارد و نمی‌تواند رشد یا تولید مثل کند.

Not alive; incapable of growth, reproduction, or response to stimuli.

example
معنی(example):

یک سنگ چیز غیرزنده‌ای است.

مثال:

A rock is a nonliving thing.

معنی(example):

گیاهان و حیوانات زنده هستند، در حالی که مواد معدنی غیرزنده هستند.

مثال:

Plants and animals are living, while minerals are nonliving.

معنی فارسی کلمه nonliving

: معنی nonliving به فارسی

چیزی که زندگی ندارد و نمی‌تواند رشد یا تولید مثل کند.