معنی فارسی nonmodally
B1به معنای عدم استفاده از شیوههای مدال یا شرایط تغییرپذیر در تفسیر یا توصیف.
In a manner that does not involve modality.
- ADVERB
example
معنی(example):
نتایج به طور غیرمدالی برای وضوح تفسیر شدند.
مثال:
The results were interpreted nonmodally for clarity.
معنی(example):
آنها به وضعیت به طور غیرمدالی نزدیک شدند و از فرضیات پرهیز کردند.
مثال:
They approached the situation nonmodally, avoiding assumptions.
معنی فارسی کلمه nonmodally
:
به معنای عدم استفاده از شیوههای مدال یا شرایط تغییرپذیر در تفسیر یا توصیف.