معنی فارسی nonobvious
B2چیزی که به راحتی قابل درک یا مشخص نیست.
Not easily perceived or understood; not obvious.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
راهحل مسئله در ابتدا غیرمشهود بود.
مثال:
The solution to the problem was nonobvious at first.
معنی(example):
استعداد غیرمشهود او در آشپزی همه را شگفتزده کرد.
مثال:
Her nonobvious talent for cooking surprised everyone.
معنی فارسی کلمه nonobvious
:
چیزی که به راحتی قابل درک یا مشخص نیست.