معنی فارسی nonresidence
B1حالت یا ویژگی عدم سکونت در یک مکان خاص، به ویژه به جایی که فرد معمولاً زندگی نمیکند.
The state of not residing in a particular place, especially referring to a location where one does not live regularly.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرحضوری او در کشور به این معنی است که نمیتواند در انتخابات رأی بدهد.
مثال:
His nonresidence in the country means he cannot vote in the elections.
معنی(example):
غیرحضوری بسیاری از شهروندان منجر به کاهش مشارکت محلی شده است.
مثال:
The nonresidence of many citizens has led to a decline in local participation.
معنی فارسی کلمه nonresidence
:
حالت یا ویژگی عدم سکونت در یک مکان خاص، به ویژه به جایی که فرد معمولاً زندگی نمیکند.