معنی فارسی nonresolvability
B1ویژگیای که به این معناست که یک مسئله نمیتواند حل شود.
The quality of being unable to be resolved.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرقابل حل بودن برخی از درگیریها یک چالش مهم است.
مثال:
The nonresolvability of certain conflicts poses a significant challenge.
معنی(example):
بحثهای فلسفی اغلب شامل غیرقابل حل بودن سوالات است.
مثال:
Philosophical debates often involve the nonresolvability of questions.
معنی فارسی کلمه nonresolvability
:
ویژگیای که به این معناست که یک مسئله نمیتواند حل شود.