معنی فارسی nonresolution
B1حالت یا شرایطی که در آن یک مسئله حل نشده باقی میماند.
The state of not being resolved or settled.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرحل شدن مسئله منجر به پیچیدگیهای بیشتری شد.
مثال:
The nonresolution of the issue led to further complications.
معنی(example):
در میانجیگری، غیرحل شدن میتواند پیشرفت را مختل کند.
مثال:
In mediation, nonresolution can hinder progress.
معنی فارسی کلمه nonresolution
:
حالت یا شرایطی که در آن یک مسئله حل نشده باقی میماند.