معنی فارسی nonsalably
B1به طوری که فروخته نشود.
In a manner that cannot be sold.
- ADVERB
example
معنی(example):
این کالا بهطور غیرقابل فروش بهدلیل آب آسیب ديده بود.
مثال:
The item was nonsalably damaged by water.
معنی(example):
چیزها میتوانند در یک بازار پرسرعت بهطور غیرقابل فروش قدیمی شوند.
مثال:
Things can become nonsalably outdated in a fast-paced market.
معنی فارسی کلمه nonsalably
:
به طوری که فروخته نشود.