معنی فارسی nonsoluble

B2

غیرمحلول، به موادی اطلاق می‌شود که در یک حلال خاص حل نمی‌شوند.

Incapable of being dissolved in a particular solvent.

example
معنی(example):

برخی مواد در آب غیرمحلول به حساب می‌آیند.

مثال:

Some substances are considered nonsoluble in water.

معنی(example):

این ترکیب در حلال‌های آلی غیرمحلول یافت شد.

مثال:

The compound was found to be nonsoluble in organic solvents.

معنی فارسی کلمه nonsoluble

: معنی nonsoluble به فارسی

غیرمحلول، به موادی اطلاق می‌شود که در یک حلال خاص حل نمی‌شوند.