معنی فارسی nonsolubleness
B1وضعیتی که جنبههای غیرمحلول دارند، معمولاً به چالشهای علمی مرتبط است.
The quality or state of being nonsoluble.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرمحلول بودن این ماده چالش قابل توجهی را ایجاد کرد.
مثال:
The nonsolubleness of the material posed a significant challenge.
معنی(example):
محققان غیرمحلول بودن را به عنوان یک عامل در آزمایشهای خود ذکر کردند.
مثال:
Researchers noted the nonsolubleness as a factor in their experiments.
معنی فارسی کلمه nonsolubleness
:
وضعیتی که جنبههای غیرمحلول دارند، معمولاً به چالشهای علمی مرتبط است.