معنی فارسی noseying
B1کنجکاوی کردن، به معنای تلاش برای دانستن چیزهایی که به ما مربوط نمیشود.
To intrude into someone else's affairs in a curious manner.
- VERB
example
معنی(example):
او به گفتگوی آنها کنجکاوی میکرد و سعی داشت بشنود.
مثال:
He was noseying into their conversation, trying to overhear.
معنی(example):
او از اینکه آنها در امور شخصی او کنجکاوی میکردند، خوشش نیامد.
مثال:
She didn’t like the way they were noseying around her personal matters.
معنی فارسی کلمه noseying
:
کنجکاوی کردن، به معنای تلاش برای دانستن چیزهایی که به ما مربوط نمیشود.