معنی فارسی novatory
B2فکرتازنده و نوآور، مخصوصاً در نحوه تفکر و حل مشکلات.
Characterized by innovation or newness; inventive.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
روشهای نوآورانهای که در کلاس درس به کار گرفته شد، به تعامل دانشآموزان کمک کرد.
مثال:
The novatory methods implemented in the classroom encouraged student engagement.
معنی(example):
این روش نوآورانه برای حل مسائل محبوبیت یافته است.
مثال:
This novatory approach to solving problems has gained popularity.
معنی فارسی کلمه novatory
:
فکرتازنده و نوآور، مخصوصاً در نحوه تفکر و حل مشکلات.