معنی فارسی numbnesses
B1حالتی است که احساس در یک قسمت از بدن از بین میرود.
The state or condition of being numb.
- NOUN
example
معنی(example):
او در زمستان بیحسیهایی در انگشتانش تجربه کرد.
مثال:
He experienced numbnesses in his fingers during the winter.
معنی(example):
پزشک بیحسیهای مختلف مرتبط با آسیب عصب را توضیح داد.
مثال:
The doctor explained the various numbnesses related to nerve damage.
معنی فارسی کلمه numbnesses
:
حالتی است که احساس در یک قسمت از بدن از بین میرود.