معنی فارسی nymphly
B2به طرز جادویی و زیبا، شبیه به مخلوقات افسانهای.
In a manner befitting a nymph, embodying grace and ethereal beauty.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور نایمفی رقصید و همه را مجذوب کرد.
مثال:
She danced nymphly, captivating everyone around her.
معنی(example):
باغ به طور نایمفی ترتیب داده شده بود و به یک افسانه شباهت داشت.
مثال:
The garden was arranged nymphly, resembling a fairy tale.
معنی فارسی کلمه nymphly
:
به طرز جادویی و زیبا، شبیه به مخلوقات افسانهای.