معنی فارسی oblivionate

B1

فراموشی، حالتی از بی توجهی یا عدم آگاهی نسبت به چیزها.

The state of being unaware or forgetful, often leading to a sense of peace.

example
معنی(example):

هنرمند احساسی از فراموشی را در نقاشی‌اش ابراز کرد.

مثال:

The artist expressed a feeling of oblivionate in her painting.

معنی(example):

زندگی در حالت فراموشی می‌تواند بسیار آرام باشد.

مثال:

Living in a state of oblivionate can be very peaceful.

معنی فارسی کلمه oblivionate

: معنی oblivionate به فارسی

فراموشی، حالتی از بی توجهی یا عدم آگاهی نسبت به چیزها.