معنی فارسی obsessively
B2به معنای انجام کاری به طور مفرط و وسواسی، به طوری که ممکن است به سایر فعالیتها و وظایف آسیب برساند.
In a manner characterized by an excessive preoccupation or attachment to something.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In an obsessive manner.
معنی(adverb):
To an obsessive degree.
example
معنی(example):
او به طور وسواسی ایمیلهایش را چک میکند، حتی در طول شام.
مثال:
She checks her emails obsessively, even during dinner.
معنی(example):
او به طور وسواسی تمبر جمعآوری میکند و ساعتها را صرف سازماندهی آنها میکند.
مثال:
He obsessively collects stamps and spends hours organizing them.
معنی فارسی کلمه obsessively
:
به معنای انجام کاری به طور مفرط و وسواسی، به طوری که ممکن است به سایر فعالیتها و وظایف آسیب برساند.