معنی فارسی off the top of one's head
B2بدون فکر کردن زیاد یا بدون اطلاعات دقیق، به ویژه در مکالمه یا پاسخگویی به سوالات.
Without prior thought or detailed information; spontaneously.
- IDIOM
example
معنی(example):
نمی‌توانم تاریخ دقیق را از یادم بیاورم.
مثال:
I can’t remember the exact date off the top of my head.
معنی(example):
بدون فکر کردن، می‌توانم سه دلیل بگویم که چرا باید برویم.
مثال:
Off the top of my head, I can think of three reasons why we should go.
معنی فارسی کلمه off the top of one's head
:بدون فکر کردن زیاد یا بدون اطلاعات دقیق، به ویژه در مکالمه یا پاسخگویی به سوالات.
