معنی فارسی offsaddle

B1

عملی که در آن اشیاء از سطحی برمی‌داریم تا فضای زیر آن تمیز شود.

The act of removing items from a surface or saddle for cleaning or organizing.

example
معنی(example):

او کتاب‌ها را از زین برداشت تا آنها را سازماندهی کند.

مثال:

He took the books off saddle to organize them.

معنی(example):

برداشتن اشیاء از زین برای تمیزی لازم است.

مثال:

Removing items off saddle is necessary for cleaning.

معنی فارسی کلمه offsaddle

: معنی offsaddle به فارسی

عملی که در آن اشیاء از سطحی برمی‌داریم تا فضای زیر آن تمیز شود.