معنی فارسی offwards

B1

به سمت خارج یا دور.

In a direction away from something.

example
معنی(example):

او از جمعیت به سمت خارج راه رفت.

مثال:

He walked offwards from the crowd.

معنی(example):

قایق به سمت خارج به سمت مه حرکت کرد.

مثال:

The boat drifted offwards into the fog.

معنی فارسی کلمه offwards

: معنی offwards به فارسی

به سمت خارج یا دور.