معنی فارسی olfactor
B1سیستم و فرآیندهای مرتبط با حس بویایی.
Relating to the sense of smell, particularly in biological systems.
- NOUN
example
معنی(example):
سیستم اولفاکتور برای تشخیص بوهای مختلف بسیار مهم است.
مثال:
The olfactor system is crucial for detecting different scents.
معنی(example):
دامپزشکان به تواناییهای اولفاکتوری حیوانات میپردازند.
مثال:
Veterinarians study the olfactor abilities of animals.
معنی فارسی کلمه olfactor
:
سیستم و فرآیندهای مرتبط با حس بویایی.