معنی فارسی omnisciently
B1بهطور کامل آگاه و دارای دانش از تمام جزئیات.
In a manner that suggests complete knowledge of everything.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهگونهای همهدان فرمود که گویی میداند همه چیز را.
مثال:
He spoke omnisciently, as if he knew everything.
معنی(example):
راوی بهگونهای همهدان افکار تمامی شخصیتها را توصیف کرد.
مثال:
The narrator omnisciently described the thoughts of all characters.
معنی فارسی کلمه omnisciently
:
بهطور کامل آگاه و دارای دانش از تمام جزئیات.