معنی فارسی on camera
B1حالت یا موقعیتی که در آن فرد در حال فیلمبرداری یا پخش زنده قرار دارد.
In the presence of a video camera, typically during a recording or broadcast.
- IDIOM
example
معنی(example):
او در حین مصاحبه از حضور در دوربین احساس استرس میکرد.
مثال:
She felt nervous being on camera during the interview.
معنی(example):
سخنرانی به صورت زنده پخش میشد، بنابراین همه در دوربین بودند.
مثال:
The speech was broadcast live, so everyone was on camera.
معنی فارسی کلمه on camera
:
حالت یا موقعیتی که در آن فرد در حال فیلمبرداری یا پخش زنده قرار دارد.