معنی فارسی opalesced
B1به حالت درخشیدن و ایجاد جلوههای رنگارنگ درآمدن.
Having taken on the qualities of opalescence.
- VERB
example
معنی(example):
شیشه در نور به زیبایی درخشید.
مثال:
The glass opalesced beautifully in the light.
معنی(example):
چشمهای او زمانی که هیجانزده بود، درخشید.
مثال:
Her eyes opalesced when she was excited.
معنی فارسی کلمه opalesced
:
به حالت درخشیدن و ایجاد جلوههای رنگارنگ درآمدن.