معنی فارسی ophthalmological

B1

مرتبط با چشم‌پزشکی و بررسی‌های آن برای مسائل بینایی.

Relating to the branch of medicine dealing with diseases and disorders of the eye.

example
معنی(example):

آزمایش چشم‌پزشکی مدتی طول کشید.

مثال:

The ophthalmological exam took a long time.

معنی(example):

او یک مشکل چشم‌پزشکی دارد که نیاز به درمان دارد.

مثال:

He has an ophthalmological condition that needs treatment.

معنی فارسی کلمه ophthalmological

: معنی ophthalmological به فارسی

مرتبط با چشم‌پزشکی و بررسی‌های آن برای مسائل بینایی.