معنی فارسی orbiculation

B1

عمل یا حالت دایره‌ای شدن.

The act of forming or being orbicular.

example
معنی(example):

دایره‌ای بودن در معماری می‌تواند جلوه‌های فوق‌العاده‌ای ایجاد کند.

مثال:

Orbiculation in architecture can create stunning effects.

معنی(example):

پراکندگی دایره‌ای نور از طریق شیشه رنگی زیبا بود.

مثال:

The orbiculation of light through the stained glass was beautiful.

معنی فارسی کلمه orbiculation

: معنی orbiculation به فارسی

عمل یا حالت دایره‌ای شدن.