معنی فارسی orbitale

B2

ساختاری که توزیع الکترون‌ها در اوربیتال‌ها در مولکول‌ها را نشان می‌دهد.

Referring to the spatial arrangement of electrons in atomic orbitals.

example
معنی(example):

ساختار اوربیتالی در شیمی بسیار مهم است.

مثال:

The orbitale structure is crucial in chemistry.

معنی(example):

او تنظیم اوربیتالی مولکول‌ها را مطالعه کرد.

مثال:

He studied the orbitale configuration of molecules.

معنی فارسی کلمه orbitale

: معنی orbitale به فارسی

ساختاری که توزیع الکترون‌ها در اوربیتال‌ها در مولکول‌ها را نشان می‌دهد.