معنی فارسی orbitary

B2

مربوط به حرکت در مدار، به خصوص در مورد اجرام آسمانی.

Related to the motion around a center in a circular path.

example
معنی(example):

حرکات مداری توسط دانشمندان مشاهده شد.

مثال:

The orbitary movements were observed by scientists.

معنی(example):

آن‌ها در ارائه خود الگوهای مداری را مورد بحث قرار دادند.

مثال:

They discussed orbitary patterns in their presentation.

معنی فارسی کلمه orbitary

: معنی orbitary به فارسی

مربوط به حرکت در مدار، به خصوص در مورد اجرام آسمانی.