معنی فارسی orienteer
B1راهیابی کردن، به معنای حرکت و پیدا کردن راه درست به وسیله نقشه و قطب‌نما است.
To navigate or find one's way using a map and compass.
- noun
- verb
noun
معنی(noun):
Someone who takes part in the sport of orienteering.
مثال:
She is an expert orienteer.
verb
معنی(verb):
To race across unfamiliar countryside using a map and compass
مثال:
She travels worldwide to orienteer.
example
معنی(example):
برای راهیابی مؤثر، باید نقشه را با دقت بخوانید.
مثال:
To orienteer effectively, one must read the map carefully.
معنی(example):
او در دوره آموزش فضای باز خود یاد گرفت که چگونه راهیابی کند.
مثال:
She learned how to orienteer during her outdoor training.
معنی فارسی کلمه orienteer
:
راهیابی کردن، به معنای حرکت و پیدا کردن راه درست به وسیله نقشه و قطب‌نما است.
