معنی فارسی orphancy

B1

یتیمی، شرایط و وضعیتی که شخصی بدون والدین زندگی می‌کند.

The state of being an orphan; lacking parental care and support.

example
معنی(example):

یتیمی پسر جوان او را به جستجوی یک خانواده جدید واداشت.

مثال:

The orphancy of the young boy led him to seek a new family.

معنی(example):

او بعد از از دست دادن والدینش احساس یتیمی عمیقی کرد.

مثال:

She felt a deep sense of orphancy after losing her parents.

معنی فارسی کلمه orphancy

: معنی orphancy به فارسی

یتیمی، شرایط و وضعیتی که شخصی بدون والدین زندگی می‌کند.