معنی فارسی out of time
B1به معنای نداشتن وقت کافی برای انجام یک کار یا فعالیت است.
Having no more time available; late.
- IDIOM
example
معنی(example):
متوجه شدم که وقت به اتمام رسیده است تا امتحان را تمام کنم.
مثال:
I realized I was out of time to complete the exam.
معنی(example):
او بعد از اینکه مهلت پروژه را از دست داد، احساس کرد که وقتش تمام شده است.
مثال:
He felt out of time after missing the deadline for the project.
معنی فارسی کلمه out of time
:
به معنای نداشتن وقت کافی برای انجام یک کار یا فعالیت است.