معنی فارسی outplace

B1

احساس نارضایتی یا عدم راحتی در یک محیط یا جمع خاص

Feeling uncomfortable or inappropriate in a particular situation or environment

example
معنی(example):

احساس می‌کردم در رستوران شیک بی‌جا هستم.

مثال:

I felt out of place at the fancy restaurant.

معنی(example):

او در میان کارشناسان بی‌جا به نظر می‌رسید.

مثال:

He seemed out of place among the experts.

معنی فارسی کلمه outplace

: معنی outplace به فارسی

احساس نارضایتی یا عدم راحتی در یک محیط یا جمع خاص