معنی فارسی outpsyched

B1

حسی که به فرد دست می‌دهد زمانی که دیگری احساسات و افکار او را بهتر از خود تحت کنترل قرار می‌دهد.

To have one's feelings or thoughts outmaneuvered or surpassed by someone else.

example
معنی(example):

او پس از اینکه دوستی ایده‌های بهتری را به اشتراک گذاشت احساس غلبه کرد.

مثال:

She felt outpsyched after her friend shared better ideas.

معنی(example):

او متوجه شد که در حین ارائه غلبه شده است.

مثال:

He realized he was outpsyched during the presentation.

معنی فارسی کلمه outpsyched

: معنی outpsyched به فارسی

حسی که به فرد دست می‌دهد زمانی که دیگری احساسات و افکار او را بهتر از خود تحت کنترل قرار می‌دهد.