معنی فارسی outwringing
B1عمل خارج کردن مایعات از یک شی با پیچاندن یا فشار دادن.
The act of twisting to remove liquid from something.
- VERB
example
معنی(example):
فشار دادن لباسهای خیس مدتی طول کشید.
مثال:
The outwringing of the wet clothes took a while.
معنی(example):
فشردن اسفنج برای تمیز کردن ضروری بود.
مثال:
Outwringing the sponge was necessary for cleaning.
معنی فارسی کلمه outwringing
:
عمل خارج کردن مایعات از یک شی با پیچاندن یا فشار دادن.