معنی فارسی outwriggling

B1

عمل خارج کردن یا پیشی گرفتن از دیگران با حرکات پیچشی یا لغزنده.

The act of wriggling out or escaping a confined space.

example
معنی(example):

جنبش ماهی باعث شد تا از تور فرار کند.

مثال:

The outwriggling of the fish helped it escape the net.

معنی(example):

حرکات مار ادامه داشت تا اینکه آزاد شد.

مثال:

The outwriggling continued until the snake was free.

معنی فارسی کلمه outwriggling

: معنی outwriggling به فارسی

عمل خارج کردن یا پیشی گرفتن از دیگران با حرکات پیچشی یا لغزنده.