معنی فارسی outwriggle
B1عمل فرار کردن یا منحرف شدن از یک وضعیت به طور فیزیکی معکوس.
To escape or avoid being caught by squirming or writhing.
- VERB
example
معنی(example):
کودک سعی کرد در طول بازی از والدینش فرار کند.
مثال:
The child tried to outwriggle his parents during the game.
معنی(example):
ماهی توانست از تور فرار کند و به سوی آب برود.
مثال:
The fish managed to outwriggle the net and swim away.
معنی فارسی کلمه outwriggle
:
عمل فرار کردن یا منحرف شدن از یک وضعیت به طور فیزیکی معکوس.