معنی فارسی ovenly
B2مرتبط با فر یا حس و حال ناشی از پختن غذا در فر.
Relating to an oven; typically used to describe the smells or atmosphere associated with baking.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عطر فر مطبوع نان پخته شده، آشپزخانه را پر کرده بود.
مثال:
The ovenly aroma of baked bread filled the kitchen.
معنی(example):
او عطرهای شیرین ناشی از آزمایشهای پخت خود را دوست داشت.
مثال:
She loved the ovenly scents that came from her baking experiments.
معنی فارسی کلمه ovenly
:مرتبط با فر یا حس و حال ناشی از پختن غذا در فر.