معنی فارسی overbody
B1عمل ایجاد کردن یا نمایاندن عوارض و جزئیات به صورت غیرضروری یا افراطی در هنر یا طراحی.
To add excessive detail or embellishment to a form or design.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند دوست دارد مجسمههایش را با جزئیات پیچیده بیش از حد عوارضگذاری کند.
مثال:
The artist loves to overbody his sculptures with intricate details.
معنی(example):
بیش از حد عوارضگذاری بر روی نقاشی، زیبایی آن را مختل خواهد کرد.
مثال:
To overbody the painting would distract from its beauty.
معنی فارسی کلمه overbody
:عمل ایجاد کردن یا نمایاندن عوارض و جزئیات به صورت غیرضروری یا افراطی در هنر یا طراحی.